-
هپی نیو یِِر!
یکشنبه 1 فروردین 1395 20:40
امروزعید بود. می فرمایند بنگرید به آن چه درو برشما بوده و بارقه ی تحویل سال ازروش گذشته و آن نزدتان خواهند ماند برای یک سال. برمن پشم بود متاسفانه. مو و تنم ولی تمیزومرتب بود. که معنیش اینه که اگر قدمی به عقب بردارم در امتداد بهداشت فردی قدمی هم به جلو برخواهم داشت.. دیگر اینکه در راه بودیم تحویل سال رو. که یعنی در...
-
room
شنبه 29 اسفند 1394 02:14
رووم رو دیدم.واو! مهزاد کپش نمیاد.من نیز. *رووم رو می تونید با خانواده ببینید.درز نو سک س این ایت.
-
آویخته به آیینه ی قدی.
دوشنبه 24 اسفند 1394 08:46
دخترک با دهان باز خوابیده بود بزاغش بالش رو خیس کرده بود بالش موهاش رو موهاش چسبیده بود به صورتش. دخترک با دهان باز غرق خواب بود. دانه های خوردِ بیسکوییت نم گیرِ صورتش شده بودند. کوسن ها دور تا دور تخت ریخته بودند. روی تخت پر از خورده خوراکی بود زیر تخت پرِته سیگار. ازون سایه ی کلله طور که صبح روز های قبل رو دیوار...
-
نوشیدنی؟
پنجشنبه 20 اسفند 1394 23:36
نییِر لایتِ اولافور آرنالدز (اویِ کلاه دار) ، خوابنامه ی احمد عزیزی ، در دنیای تو ساعت چند است ؟ و یک استکان اشک. تلاش برای دوست داشتن باید مثل پرتاب جسم از تپه ای که هستیم صرف نظر از کوه بعدی به تپه ی بعد تری باشه. در مسیر و شکل طبیعی جسم مورد نظر به مقصدنمی رسه. مگر شرایطی که کوه میانی سوراخ باشه. کوه ها در چه...
-
خدای خوب من.
چهارشنبه 19 اسفند 1394 21:27
زمانی یک دوست داشتم که از من به عنوان خدا استفاده می کرد.( خدای قسمت ساز! خدای قادر متعال مثلن!) هفته ای سه بار اس ام اس می داد که فال بگیرم براش. معتقد بود دست من برای فال خوبه و واقعن براساس نتیجه ی صحبت های عاقااامون حافظ تصمیم می گرفت. من چون به اساس فال بی اعتقاد بودم نمی تونستم سنگینی بار فرشته ی پبامک رسان حضرت...
-
دِینِ مالی دارم بش.
یکشنبه 16 اسفند 1394 16:05
امروز رفتم برای یک پسر کاملن غریبه کادو خریدم. از طرف خودم. بعدم نشستم چهرشو کشیدم که بذارم کُنج کادو. به سبک خودم. کمی نامتناسب و نیدی طوره ولی برام مهم نیست. یعنی طرف برام مهم نیست. و اینکه چی فکر می کنه. خیلی دوره از من. حوصله ندارم غصشو بخورم. ولی دارم ارضا می شم با پرداختن به یک مرد جوان. درست مثل جق زدنه.
-
با لولیتا نبض خود را احساس کنید.
شنبه 15 اسفند 1394 22:25
من اینقدر تحت تاثیر لولیتام که اگه یک مرد میانسال بودم حتمن گرایش دائم به دلبرکان بسیار جوان پیدا می کردم.. الان فقط در تاثیرکوتاه مدت "لولیتا"خل وضعی ها و چرک و چلمی هام به نظرم دل پذیر میاد. و سینه هام!
-
از زیر تخت هاتان رود هایی جاری می کنیم " این" هوا!
شنبه 15 اسفند 1394 22:19
دیشب اتاقم رو آب برد. نیمه شب بود که وسط لولیتا خوندن یادم اومد باید رخت ها رو بندازم رو بند. آب کشی نشده و سنگین توی ماشین لباسشویی نشست کرده بودند. به زور ریختمشون توی سبد و چکه کنان بردمشون تا اتاق. دم در بالکن. بعد هم خوابم گرفت و کار امروز رو واگذار کردم به فردا. صبح که بیدار شدم دیدم جوی ملیحی از زیر لپ تاپو...
-
پریشان- پری.
شنبه 15 اسفند 1394 22:06
مث خر پشیمونم که از پری خواستم روش دوست داشتنشو عوض کنه. راه حلی هم براش نمی شناسم. فقط دور و آن کامفتبلش کردم. تبدیل شد به یه جعبه ی سیاه که معلوم نیست توش چه خبره. اشتباه بود.
-
خیلی خیلی زشت.
دوشنبه 10 اسفند 1394 20:30
این روز ها خیلی زشتم. چشم های ریز کم حال که لای ورم دائمی زیر و بالاشون -که می تونه به منزله ی متکا باشه- قصد خواب کردن انگار. مو های نیمه وز پف دار و ابروهای دراز تمیز نکرده. مانتو و مقنعه ای که آخرین لحظه اتو می شن که با باقی ظاهرم جمع نشن و من انگشت نما نشم. و دگمه ی آخر تمام مانتو هام که یا از اول نبودند یا الان...
-
بَبَم ینی بچم به شیرازی.
جمعه 7 اسفند 1394 17:07
دست به کار بوشو بَبَم! بیکار که بی شی هی نیگویً دنیا می کنی بعد هی دلت می خوات. بعد فکرا هی ور ور تو مخت می لولن که ووی چرو ای اِله داره من ندارم؟! چرو همه یی یاری دارن یی قیافه ی قشنگی یی دنیوی بِیً تَری؟! نیگااا ای که الان داری می گی چرو من لایکوی اینستاگرااامم قابل توجه نیس دیگه درد بی دردیه باید بزنم تو سرت!...
-
انگشتی بر پیکر استبداد. آن هم نه انگشت وسط.
جمعه 7 اسفند 1394 09:26
رفتم رای دادم. با یک هیجان عجیبی..! الان ولی افسردم. دماغمم آبی شده.
-
لعنتی.
پنجشنبه 6 اسفند 1394 15:47
در فرار از یادکوچکت خفتم.بیدار که شدم از من سرریز می کردی.
-
پریگفت.
چهارشنبه 5 اسفند 1394 19:16
.. به نظرم ی روز اون طور که پری می گه اون طور که اسلام سعی داره بگه همه ی ما هم درد می شیم همه ی ما یعنی همه ی آن چه که هست.همه ی آن چه که بر همه ی آنچه که هست گذشته ، بر همه ی آنچه که هست روشن می شه.. و در این حین یا در ادامه همه آنچه که هست در هم حل می شه.بعد اونجور که پری می گه همه ی آنچه که هست ناگهان و برای همیشه...
-
-
سهشنبه 4 اسفند 1394 19:22
الان فِک کنم درخوشبخت ترین حالتیم که می تونم باشم.ی خط می کشم اینجا.به نشان شکر گذاری.
-
به اینم.
دوشنبه 3 اسفند 1394 22:18
به نظرم اطمینان به شادی و موندن تو غم اشتباهه.اون لحظات والایی که می فهمید زشتید و هیشکی نمی خوادتون رو منتهی کنید به تخمتون بعد ب تنهایی شادی کنید بعد کم کم به این روال عزیز عادت کنید و یک جهان قشنگ تنها و ایزوله رو بسازید. اون بیرون آدما به زبون هم حرف می زنن. حتی دست خطمو کسی نمی تونه بخونه. به تخمم. پ.ن..این کارِ...
-
عیبام.
دوشنبه 3 اسفند 1394 22:11
خیلی زندگی داره بهم سخت می گذره. خیلی عیبام زباده.مال اونه.
-
آخ جوون!
یکشنبه 2 اسفند 1394 19:45
با حدیث پیاده رفتیم بستنی خوردیم و بعد هم پیاده برگشتم خونه. الان پاهامو نمی تونم تکون بدم از درد. من پیرزن سکسی ای می شم. هی هر قدم که فرو می زنم می گم آخ! یه پبرمرد می خوام. کنارم عصا بزنه. هی هر قدم که فرو می زنم بگه جووووون!
-
آنه :)
شنبه 1 اسفند 1394 19:06
یکیو داشته باشید هیچی بش نگید هیچی هیچی. بعد هر بار که وصلید چک کنید حضورشو. و هر وقت می بینید آنه حالتون خوب شه. انگار یکی هس. چراغش روشنه. هر وقت داشتم می مردم جیغ می زنم.
-
پاکش کن این نجاست وامانده را.
جمعه 30 بهمن 1394 19:43
بعضی تلخی ها دقیقن همانند که می نمایند. بل بیشتر. دقیقن به همان کثافتی که می بینید دچارید. بل بیشتر. دراین شرایط وقتی که شواهد خیلی زیاد و پررنگند به کسی زنگ نزنید. دوباره بررسی نکنید. منتظر نشید زمان کثافت گفته شده رو پارو کنه. چون تلخی حتی اگر مشمول گذر زمان بشه، در مکالمه با دیگران موقتن فراموش بشه، حتی اگر مکررن...
-
دخترم پاشو نمازت قضا نشه.
جمعه 30 بهمن 1394 13:42
علی رغم همه چیز امروز صبح بابام اومد با محبت و ملاحت بسیار زیاد منو بوسید و نوازش کرد که دخترم پاشو نمازت قضا شد. منم از عالم خواب اکووار گفتمش که پریودم! هی خداع. این خوشیا رو از ما یواش بگیر!
-
لوس ننر.
جمعه 30 بهمن 1394 13:38
وقتی پربودم انتظار دارم صبح با آب پرتقال و بوس و ناز و آخخخی پذیرایی بشم. ینی واقعن انتظار دارم این اجازه بهم داده بشه که هیچ کاری نکنم و با این حال باهام به خوبی رفتار بشه. دیگه لازم به ذکر نیست که به خاطر خطا های گذشته مثلن شب قبل بازخواست نشم اصلن. فقط آه و اوه کنم و مورد دلسوزی قرار بگیرم. این از تمایلات درونیمه....
-
PURE LIFE.
پنجشنبه 29 بهمن 1394 19:04
ما اینجا در مورد بوی عرق، گه، عاروق، گوز، چس و همه چیز حرف می زنیم. با ما همراه باشید.
-
هدف غایی!
پنجشنبه 29 بهمن 1394 19:01
تو اون بخش از زندگی ای که نمی دونم بعد از کردنت چیکار کنم.
-
:؟
پنجشنبه 29 بهمن 1394 18:30
تصور کن من برا فوق برم اهواز. به ناچار. با اون آب و هوای ریدمان و تنهاییِ مطلقش. بعد تصور کن یک هو ببینتم. که اون باید ببینتم چون من قیافشو یادم نمیاد. بعد اوقات خوشی سپر بشه و ببوسمش. بعد دلش تنگ بشه و باز ببینمش. تصور کن منو که دلتنگ نرسیدن به مدینه ی فاضله ی مقرره، تهرانم! و اون در بند دائم اهواز. تصور کن که دلبندش...
-
الو!
دوشنبه 26 بهمن 1394 22:20
سلام. امروز با شما آشنا شدم. باد شده در ذهنم شروع شدید. _:) آره، عه..! راستش زنگ زدم بپرسم کی خالی می شید؟! چون فضای زیادی گرفتید.. -:l نه جسارت نشه. چون مطمئنم نهایتن خالی می شید. به خاطر طبیعت انسانیتون. شما که نمی خواید بر ذهن من خدایی کنید؟ -:؟!! -نمی فهمید چی می گم. خوبه. پوووف. خالی شدید. :)
-
الو!
دوشنبه 26 بهمن 1394 22:08
سلام. چی شد که دیگه دوستم ندارید؟
-
practical
دوشنبه 26 بهمن 1394 21:40
ینی اپیلاسیون فقط آرنج و زانو به پایین.
-
چرا درس نمی خونید می رید سر جلسه ی امتحان؟
شنبه 24 بهمن 1394 09:54
خب زندگی ما رو با چیزای بد سورپرایز می کنه. من بهش فرصت جبران می د م. :؟؟! قانون بقای رفاه! اون چیزی که گرفته رو باید پس بده.
-
کسی ی سر سوییچی و ی آویز خوشگل نمی خواد؟
جمعه 23 بهمن 1394 17:38
می خواستم لگن زهوار دررفته ی فلان شده ی بابامو بردارم. خیلی دلم می خواست. براش سرسوییچی خریده بودم و یه آویز کوچولو برا آیینه ی جولو. می خواستم موسیقی خودم رو پخش کنم ، در توالی مورد علاقم .. بعد صداشو بلند کنم که شهر بشنوه. رادیو یاسی اصن! می خواستم توش سیگار بکشم. خوراکی بذارم برای پذیرایی از مهمونا و برای بچه های...