-
بد بده.
شنبه 4 اردیبهشت 1395 11:00
می خوام یاد بدم به خودم اجتناب از غمِ خیلی شدید و متوالی خوبه. ارزشمنده. نمره ی متوسط از نمره ی بد بهتره. نمره ی بد بده. بدبختی زیاد بده. بد بده یاسی. بد بده.
-
لازم داریم.
جمعه 3 اردیبهشت 1395 08:20
برای تنوع نرمال باشیم؟ پ.ن.. می خوام ی چلله بذارم. چلله ی خوشتیپی! از شنبه شروع می شه.. نه.. سیبیل دارم الان. از یکشنبه. عکس هم برای متقاضیان فرستاده می شه. :)) یا حتی می تونم کانال بزنم! برای نامتعارض نبودن با عالم دنیا هم اسمشو می ذاریم چلله ی خوشبختی. ( حالا مثلن! ) هوم :)). غیر از این می ریم که نرمال باشیم.
-
ولی باز.. عاشق اون بوی سیگاریم که می مونه.
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 20:19
امروز کمل که می کشیدم وسط دودِ وسط حلقم متوجه این فکت شدم که سیگار بد بوست. متنفرم وقتی می فهمم بقیه چی می گن. وقتی اون حرفی که خودم قبلن می زدم قشنگ تر بود.
-
واکینگ پِین. بریتینگ پِین. لیوینگ پین.
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 17:42
بعضی غصه ها واقعن با بستنی زعفرونی تسکین پیدا می کنن. ولی هیچوقت نمی خره. وقتی می خرمم می خوردشون. فکر کنید! پِینی که پِین کیلر رو می خوره.
-
آه.
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 00:11
امروز با استاد بحث می کردم که آموزش دادن و استفاده از متد های کاردرمانی که در طولانی مدت جواب می دن روی بیماری که هانتینگتون داره یعنی فیزیولوژی بدنش در مدت کوتاهی به سمت زوال ذهنی و مرگ می بردش اتلافه. استاد می گفت امییییید! الان ی همچون فرمی دارم. یک حجم وحشتناکی کار دارم. اونقدر که اگر کارکنم پیوسته تا صبح ممکنه...
-
wild
دوشنبه 30 فروردین 1395 21:13
گفتم وایلد رو دیدم؟ وایلد رو یکسال پیش خریده بودم. یا شاید بیشتر. و گم شده بود. اون موقع اینجوری شد که عاشق عکسش شدم و یک چیزی هم درموردش تو ی مجله خوندم که یادم نیست و خب بووم ترغیب شدم ببینمش. و بووم خریدمش. و بووم گم شد. ندیدمش. وایلد با یک ناخن جدا شده روی یک تکه گوشت خونین آویزون شروع می شه. من خیلی از شروعش راضی...
-
گفت نمی خوام. بٌق کرد.
دوشنبه 30 فروردین 1395 17:08
پسرکوچولویی که کنار خوراکی فروشی نشسته بودی. قشنگ جان. از همین تریبون که تنها رسانه ی منه اعلام می کنم اجازه داری اگه حس کردی خوراکی هایی که برات خریدم صدقه بوده بریزیشون دور. اصلن باید بریزیشون دور. بریزشون دور.
-
رز سفید / رزنارنجی
دوشنبه 30 فروردین 1395 17:04
برای بابام گل خریدم. دادم طرف بپیچه. با آهنگ میم مثل مادر حملش کردم تا خونه. آهنگو قطع کردم و گل رو تقدیم. خوشبختانه خیلی خوشحال نشد. خودش هم والدینش رو همین جوری دوست داره. میفهمه چی می گم. "می دونی.. برا روز مادر برا مامانم هیچی نخریدم. :( "برای دوست داشتن بابام دلیل پیدا کردم.
-
ضمیر ناخودآگاهم. ضمیر ناخودآگاهش.
دوشنبه 30 فروردین 1395 16:47
دیشب خواب دیدم جوش های صورتم خوب شده. :))) . مهزاد خاک بر سرت با این ضمیر ناخودآگاهت!
-
eternal sunshine of the spotless mind
یکشنبه 29 فروردین 1395 22:03
می خوام.
-
روش استفاده از خمیر پوتی در شکل سوسیس
یکشنبه 29 فروردین 1395 22:00
_ . خمیر پوتی را ورز دهید و به شکل سوسیس درآورید. ترجیحا به جای کف دست از انگشت استفاده کنید. _ . پهنی سر انگشتان خود را روی خمیر فشار دهید. مثل کار با پیانو. سعی کنید ازدست ها اول جدا و بعد با هم استفاده کنید. _ . سعی کنید لوله های دراز درست کنید. با استفاده از انگشت شست و هر کدام از چهار انگشت به نوبت. شست و انگشت...
-
باباااه.
یکشنبه 29 فروردین 1395 17:09
مامانم نیست. فردا روز پدره. چ عالی. :|
-
باکتری ها و قارچ ها!
یکشنبه 29 فروردین 1395 17:08
وسط یک یکشنبه ی شولووغ به شدت مستضفم. پول ندارم. شارژ ندارم. ناهار ندارم. جیش دارم فقط همش. عفونت ادراری گرفتم باز.
-
ده نه. چاهارده سالم بود! :|
یکشنبه 29 فروردین 1395 16:52
تحقیر می کرد خودشو. من هم ساده بودم. یک دختر 10 ساله ی ساده. گریه می کرد. التماس می کرد. اشک می ریخت. من خودمو سفت می گرفتم و اخم می کردم دستامو مشت می کردم بازوهامو تو هم فرومی کردم چشمامو می بستم حتی. انگار پنج سالم باشه. بیست نفر هم می ریختند رومون تا آشتیمون بدن. الان که فکر می کنم فقط من رو اتومات "نمی شود...
-
دوست داشتن/
شنبه 28 فروردین 1395 17:09
الان مشکل اصلیم اینه که بابام رو دوست ندارم. آخرین باری که دوستش داشتم یک ماه پیش بود. نمی دونم چیکار کردم که تونستم دوستش داشته باشم. می دونم چیکار کرد که دیگه نتونستم. یادمه که چند جا ستاره و خط کشیدم که به سختی درستش کردم این دوست داشتن رو هر طور شد هر کار کرد نذار به اصطلاح شاعر گمنام ، دلگیری بیزاری بشه. منتهی...
-
به خانه برمی گردیم!
جمعه 27 فروردین 1395 08:23
می خوام ی برنامه ریزی کنم دوباره درست عین آدم نماز بخونم.
-
:(
جمعه 27 فروردین 1395 01:06
بزرگ می شم خو! :((
-
آرزو نمی کنم.
جمعه 27 فروردین 1395 01:02
امشب فکر کنم حتی خداپرست هم نیستم. نماز نخواندم. تماام فکرم پخش و نقش در و دیوار است. به یاد امیرخوانی که مریدش بودم. می گفت که اگر بتوانی و نخوانی دیگر آسمان را نخواهی دید.
-
بدون مرز
سهشنبه 24 فروردین 1395 21:02
مثل احمق ها یه تسبیح گرفتم دستم. برای اندیشه به آنچه که تمام چراغ های ذوق و میل و شوق و باور و خواهش و تمنا و تسلیم رو تو مغزم بعد از مدت ها بیدار کرده استخواره میکنم. ولی حضرت تسبیح راست می گه. می گه تو خلی اول خودتو جمع کن. بعد اصلن تو دچارهیجان آنی شدی هفته ی دیگه در موردش حرف می زنیم. مزخرف می گه ولی. چند سال بود...
-
والننون.
دوشنبه 23 فروردین 1395 09:36
هر چه می نویسید رو بدید نوشین تاکید کنید خودش زنگ بزنه ده سال بعد براتون بخونه. اتفاق بهتری نمی تونه برای یک نوشته بیفته یا یک لحظه تا وقتی که نوشین زنگ می زنه. با اون صداش.. الهام اَدَم کرده کنار مرضیه و مرضیه و کیانوش و مرضیه و واژه و واژه و. کیانا اّدَم کرده کنار مینا و مینا و دینا و دنیا و درنا و مرضیه و. مرضیه...
-
خلاصه اینکه رفتم اپیلاسیون. جهاد اکبر. لبخند بزن برادر!
یکشنبه 22 فروردین 1395 15:38
خیلی قشنگم الان. روی تمام تنم حتی یک نخ مو هم نیست. برهنه کف حمام زیر دوش دراز می کشم. چشمامو می بندم. نفس نمی کشم تا بیای. بیای تا نفس بکشم. سنگین تر. بیشتر. نماز که خوند با چادر سرِ همش که مثل پری های دریایی بی دست و پاش می کرد بی دست و پا خم شد روی پهلو ، تا روی زمین که بخوابه. تخت رو نمی خواست. از نفوذ تخت. از...
-
از شب هایی که تنهام ولی حواسم پیش دیگری ست. خودم روهم ندارم.
پنجشنبه 19 فروردین 1395 22:51
رفتیم ابد و یک روز رو دیدیم. خیلی خیلی عالی بود. بازی ها معرکه بود. دیالوگ ها خوب. بازیگر ها همه به دقت انتخاب شده بودند. فیلم کشش داشت. قوی بود اونقدر که اشکم رو چند جا درآورد. که انگشت هام رو قلاب می کرد به هم و صورتم رو گره می زد و مجبورم می کرد از صفحه ی نمایش تشکر کنم یا بلند و بی هوا بپرسم چرا؟! اونقدر خوب بود...
-
اسپینوزا و چیزهای بهتری که می تونست بگه :)
شنبه 14 فروردین 1395 13:33
اسپینوزا گفته که منافع دور( حکمت ها ) ترجیح دارن به منافع نزدیک ( شهوت ها ). اسپینوزا اگه ایران بود قطعن آخوند می شد. بعد اسپینوزا جان! با اون اسم زیبات. ینی مثلن ما خودمون نمیفهمیدیم اینو که گفتی؟ اضطرابم برگشته. همه وجودم انگار یکباره چیزی یادش بیاد ازیک ارتفاع تازه پیدا شده هورری می چچکه پایین. دقیقن با صدای غالب...
-
سینا حجازی
چهارشنبه 11 فروردین 1395 23:22
نمیدونم چ طور چند ماه سینا حجازی گوش ندادم. اُفففف این مرد خداااست.برای ساعات پایانی روز زن و مادر "ماما" و"زن"ش رو پخش می کنم. هوممم :))"زن" ششش ..
-
مادر
سهشنبه 10 فروردین 1395 23:18
تهوع دارم همچنان. خوشحالم که امروز از جام تکون نخوردم. آندره ژید. تهوع. پیتزا ی نیم هضم که می دونه می تونه برگرده به عالم لمس. و آهنگ میم مثل مادر تا قبل از اونجایی که گلشیفته بغض می کنه که مادر. دلم تنگ شده. زین پس فقط پس خواهیم رفت. این بار ولی آرام.
-
چ باید کرد؟ که این دیگه هرگز اتاق نیفته؟؟
سهشنبه 10 فروردین 1395 04:55
در تمام لوله ی گوارشیم چیزی نیست. زیر دوش دراز کشیدم دیشب. امتحان کنید. در حد سیگاره تقریبن از حیث تجدید حال. برگردیم به سیستم گوارشیم. تهوع دارم همچنان. به خاطر همه چیز. نه فقط اون قرص های لعنتی. روز خیلی بدی بود دیروز. خارم گاییده شد تا خوابم برد. و بیدارم الان. و دیگر اینکه همه چیز ریدست.. سه تا آدم خیلی غمگین و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 فروردین 1395 18:24
تهوع دارم.
-
\nv.ستون سیمانی.بی جزئیات.
پنجشنبه 5 فروردین 1395 10:15
داشتن یک بابای متوسط از داشتن یک بابای بد سخت تره چون شما اخلاقن متعهدید یک بابای متوسط رو دوست داشته باشید ولی یک بابای بد رو حق دارید دوست نداشته باشید. بهترین حالتش بابا نداشتنه. مامان نداشتن. دوست نداشتن. کاش یه ستون بودم. صبح یکم جیرجیر می کردم یعنی نیایش صبحگاهی شب هم یکم دیگه عوض نیایش شامگاهی. ستون دیگه ای هم...
-
fathers and daughters
چهارشنبه 4 فروردین 1395 21:05
پدران و دختران رو تا نیمه دیدم. دخترک مرضش شکل مرض مهزاد بود. شکر کنیم که مهزاد مواظب خودشه. *فیلم بر خلاف اسم و طرح پوسترش خانوادگی نیست و یک هو و مکرر سوویچ می کنه رو فاکینگ پارتِ سک س. خجالت می کشید خلاصه. با خانواده نبینید. من گذاشته بودم خیلی زیبا و رمانتیک با بابام ببینمش که نشد. شکر کنیم مجدد.
-
a little bit of heven
چهارشنبه 4 فروردین 1395 20:56
ی تیکه از بهشت رو دیدم. مال هانکه و تارانتینو و چیزُفسکی نیست. یک فیلم معمولی با فرم معمولی با بازیگر های معمولیه. ولی خب.. خیلی خیلی خیلی دوستش داشتم. دوست دارم شبیه اون خانمه بشم. شخصیت اصلی داستان که سرطان گرفت. دوست دارم چنگولکی دوست دارم بیمارگونه دوست دارم آی ویل دو اِنی تینگ تو میک دت هپن دوست دارم در لحظه بودن...