لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

wild

گفتم وایلد رو دیدم؟ وایلد رو یکسال پیش خریده بودم. یا شاید بیشتر. و گم شده بود. اون موقع اینجوری شد که عاشق عکسش شدم و یک چیزی هم درموردش تو ی مجله خوندم که یادم نیست و خب بووم ترغیب شدم ببینمش. و بووم خریدمش. و بووم گم شد. ندیدمش. 

وایلد با یک ناخن جدا شده روی یک تکه گوشت خونین آویزون شروع می شه. من خیلی از شروعش راضی نبودم. یعنی دلم واقعن ستاره ستاره شد وقتی این تیکه رو دیدم و زدم رو پاز.. با مامانم دیدم فیلم رو. و فیلم پر فاک پارته. فاکینگ سین در حالت مردگی روح و چشم. یادم نمیاد سکس مرده رو دیده باشم تو هیچ فیلمی. ( چرا الان که فکرمی کنم اون صحنه ی تجاوز تو ماشین تو آدرز لایف سکس مرده بود. شبیه بود. ) 

نمی دونم فیلم چه جایزه ای برده و برای چی ؟ ولی تدوینش عالیه. توالی ای که شما رو با شخصیت قصه آشنا و آشنا تر می کنه توالی خوبیه. اگر جریان فیلم یک ماشین باشه با ترمز های نو و ذهن یک صفحه ی نامنتهی آسفالته باشه ، بعد از دیدن فیلم صفحه رو که نگاه کنیم پر از رد ترمز و تغییر مسیره. هر چند روال فیلم کللن روال آرومیه. ولی قضاوت ما درمورد کاراکتر قصه دائمن عوض می شه.

چیزی که فیلم رو برای من خوشایند کرد یکی فکر کللی کوله به دوشی و پاسواری بود. بی موبایل. بی کس و کار. و با درد و عرق و کثافتش ( هر چند در رابطه با درد راستش رو اگه بخوایم بگیم نمی تونیم خیلی هم جسورانه حرف بزنیم ) و خلاصه یک پیاده روی خیلی خیلی طولانی به این شکل با اون هدف در این مسیر ـ تنها! چشم های من رو گرد می کنه بعد مارپیچ رو به داخل و بعد قلبی.

و دوم مونولوگ آخر فیلم که گفته و نوشته می شد. یااد گرفتم ازش.. """وات ایف هروئین تات می سامتینگ؟ ( این فکر اونقدر در من بالغ نشده که بتونم بیشتر درموردش بنویسم. ولی عالی ست..

ببینید فیلم رو. فیلم خوبی ست.


گفت نمی خوام. بٌق کرد.

پسرکوچولویی که کنار خوراکی فروشی نشسته بودی. قشنگ جان. از همین تریبون که تنها رسانه ی منه اعلام می کنم اجازه داری اگه حس کردی خوراکی هایی که برات خریدم صدقه بوده بریزیشون دور. اصلن باید بریزیشون دور. بریزشون دور. 

رز سفید / رزنارنجی

برای بابام گل خریدم. دادم طرف بپیچه. با آهنگ میم مثل مادر حملش  کردم تا خونه. آهنگو قطع کردم و گل رو تقدیم. خوشبختانه خیلی خوشحال نشد. خودش هم والدینش رو همین جوری دوست داره. میفهمه چی می گم. 

"می دونی.. برا روز مادر برا مامانم هیچی نخریدم. :(

"برای دوست داشتن بابام دلیل پیدا کردم.


ضمیر ناخودآگاهم. ضمیر ناخودآگاهش.

دیشب خواب دیدم جوش های صورتم خوب شده. :))) . مهزاد خاک بر سرت با این ضمیر ناخودآگاهت!