لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

لوس ننر.

وقتی پربودم انتظار دارم صبح با آب پرتقال و بوس و ناز و آخخخی پذیرایی بشم. ینی واقعن انتظار دارم این اجازه بهم داده بشه که هیچ کاری نکنم و با این حال باهام به خوبی رفتار بشه. دیگه لازم به ذکر نیست که به خاطر خطا های گذشته مثلن شب قبل بازخواست نشم اصلن. فقط آه و اوه کنم و مورد دلسوزی قرار بگیرم. این از تمایلات درونیمه. ولی چون بستر مناسب برای پیاده کردنش ندارم باید پاشم برا صبحانه ی روز جمعه به صورت نیمه خمیده املت درست کنم بعد اعصابم خورد بشه دستمو ببرم و بعد مامانم باهام سرد برخورد کنه که چرا به ظرف های کثیف دیروز رسیدگی نشده و صبحانه رو با عنقیت بخورم و از دست خودمم ناراحت باشم که تحت تاثیر پدیده ای که یک چهارم زندگی تمام زنان جوان دنیا رو پوشش می ده اِنقدر گوز شدم.

در ادامه هم چون ناهار درست نکردم برم بخرم. از اینکه اِنقدر لوس و تنبلم بدم میاد. باید کمر ببندیم به اصلاح خود.

حالا کم کم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد