لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

الو!

سلام. امروز با شما آشنا شدم. باد شده در ذهنم شروع شدید.

_:)

آره، عه..!  راستش زنگ زدم بپرسم کی خالی می شید؟! چون فضای زیادی گرفتید.. 

-:l

نه جسارت نشه. چون مطمئنم نهایتن خالی می شید. به خاطر طبیعت انسانیتون. شما که نمی خواید بر ذهن من خدایی کنید؟

-:؟!!

-نمی فهمید چی می گم. خوبه. پوووف. خالی شدید. :)

الو!

سلام.

چی شد که دیگه دوستم ندارید؟

practical

ینی اپیلاسیون فقط آرنج و زانو به پایین.

چرا درس نمی خونید می رید سر جلسه ی امتحان؟

خب زندگی ما رو با چیزای بد سورپرایز می کنه. من بهش فرصت جبران می دم. 

:؟؟!

قانون بقای رفاه! اون چیزی که گرفته رو باید پس بده.

کسی ی سر سوییچی و ی آویز خوشگل نمی خواد؟

می خواستم لگن زهوار دررفته ی فلان شده ی بابامو بردارم. خیلی دلم می خواست. براش سرسوییچی خریده بودم و یه آویز کوچولو برا آیینه ی جولو. می خواستم موسیقی خودم رو پخش کنم  ، در توالی مورد علاقم .. بعد صداشو بلند کنم که شهر بشنوه. رادیو یاسی اصن! می خواستم توش سیگار بکشم. خوراکی بذارم برای پذیرایی از مهمونا و برای بچه های کار. کافه یاسی اصن! می خواستم دوربینمو بذارم توش و برونم تا هر جا که رفت. پس کوچه های پنهان شهر رو کشف کنم بعد پیاده شم عکس بگیرم از غروب و بعد از غروب شهر.. در اقسا نقاط شهر. یاسی تور اصن! می خواستم برم شیطنت کنم شهر رو انگولک کنم بعد دنبالم که کرد پناه ببرم به لگنم. هیستیریک بخندم و تند و لرزان استارت بزنم. گرد و خاک کنم و محو شم تو پیچ کوچه. یاسی باند اصن! می خواستم زیر بارون توش بشینم و شیشه رو بکشم پایین که بوی بارون  بپیچه تو ماشین بعد صدای بارون میکس شه با قیژ قیژ شیشه پاک کن و تصویر تمام نمای پاشیده شدن قطره ها روی صورتم قبل ازینکه بهم برسه.یکساعت در پناهش زیر بارون قدم بزنم بی این که سر درد بگیرم یا خسته شم از خیسی. یاسی شیلد اصن! زمستونا گرم باشه تابستونا سرد. غصه دار که شدم بیام بشینم توش فکر کنم . یاسیز امپتی روم اصن ! این ها و خیلی چیزای دیگه. ولی گفتم نمی خوام .اونقدر نداریم که بی فروش این لگن یه ماشین خفن بخریم . دیدم زندگی اوناس . محض همین گفتم نمی خوام . الان دارم ماشین سرچ می کنم تو نت .هیوندا ،مزدا سِ ،مگان . برا خرید همشون باید لگنمونو بفروشیم . انگار لگن منو قورت می دن در جبروتشون . در برق نوبودگیشون .بوی چرم تازه شون . سان روف . لیدِل مانیتورشون. دوسشون ندارم . نمی رونمشون . تو اینا نمی شه خوراکی گذاشت واسه بچه های کار . بچه حس صدقه گرفتن می کنه.

پ.ن.. خیلی به ندرت پیش  میاد در حسرت مال دنیا بغض کنم . ولی اون مال دنیا اینم بغض ! اینا.