بابام معتقده گلدونای من با "مرگ از روی ترحم" مردن. به این شکل که دیدن من خیلی کونم پاره می شه آبشون بدم نسبت بهم ترحم کردند خودشونو کشتن! :|
*مرگ از روی ترحم یا mercy killing یک حالتی ست که بیمار در بیمارستان به تقاضای خودش توسط کادر درمانی به انتها می رسه. گفتم شاید ندونید..
یک هفتست شب ها اینقدر خسته و له و شکست خورده و نابودم که دندونامو مسواک نمی کنم. ( صبح می کنم نگران جهان اطراف نباشید! ) خلاصه که امتحانا تموم می شن ولی من بعدش دیگه قادر نخواهم بود که لبخند بزنم. هِ! :|
.. فُشم نمی شه بدید!
اکثر گناهان عالم ریشه در احساسات زیبایی شناختی آدم ها دارن. لحظه ای که یک تصویر اینقدر زیباست که ایجادش می کنیم و در سکوتِ تشکیلش صدای فروریختن ارزش ها و پرینسیپل هامون رو گوش می کنیم.
دچار رفلکس دفاعی خیال بافی عاشقانه ی دوره ی امتحانات درمورد یکی از پسرهای اطرافم شدم. یعنی این مقداری که این امتحانات در سِ هفته به من آسیب وارد کرد من بعدن به عنوان درمانگر در تمام عمر حرفه ایم نخواهم تونست از تن مللت ترمیم کنم. :|
پ.ن.. کونِسسسگ/
سطل آشغال کنارمه و جعبه ی دستمال کاغذی دوره ازم. دستمال های مفی خشک شده رو درمیارم و مجددن درش فین می کنم. :)
و برای اینکه بفهمید در چه کصافطی می لولم من.