لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

سیاهرگا سرخرگ نمی شن.

"نون" از همه محبوب تره بین بچه ها. خل تره از همه. توهم داره همچنان و با وجود مزمن شدن بیماری و مصرف دارو با خودش حرف می زنه. موندنش تو  فاز واقعیت خیلی طول نمی کشه. سریع می ره روی کانال دلخواهش. خودش بهش می گه "افکار گذشته". خیلی هم دانش دوسته. امروز از فاروق می پرسید چی می شه که سیاهرگا سرخرگ می شن؟ بار قبل از الهه در مورد روش کار قلب و شش و کلیه می پرسید. از من اگه بپرسه می گم من فیزیولوژی رو با 10 پاس کردم و در قبال نمرم اخلاقن مسئولم که تا آخر عمرم به روش کار احشاء فکر نکنم. ولی خب امروز مکالمه ای برقرار شد که متوجه شدم هیچوقت از من نخواهد پرسید! رفته بود رو کانال هذیانش و خیلی هپلی کالباس ها رو برای سالادالویه خورد می کرد. الهه سپرده که نذاریم با خودش حرف بزنه. پیرو مسئولیتم شروع کردم به حرف زدن باهاش. _آقای نون کالباسا رو خورد می کنید؟ یک لحظه منگِ لحظه شد و + آره _خب ظریف تر خورد کنید. مربعی. اینجوری.. داشتم نشونش می دادم که بهم گفت تو خیلی بچه ای نه؟! تو همسن بچه ی منی! بعدم منو فِلَت فیس رها کرد روشو کرد اونور و ظرفش رو برد چند تا صندلی اون طرف تر نشست.

پ.ن. نمی دونم با مریضی که از بیخ بالغ حسابم نمی کنه چه کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد