لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

رِ

دستاشو تیغ زده بود. آسیب نه. تراشیده بود. موهاش رو با ژل خوابونده بود رو سرش. بعد چند تا دسته نخش تو هوا پراکنده شده بود. که خیلی منظم نباشه. ریش بزی و عینک. پوستش تیره بود. جنوبی می زد. سال بالاییا چویی چویی گذاشته بودن که بچه ها برقصن وسط حیاط. 2-3 نفر وسط بودن که اومد. با ی سیگار نصفه تو دستش. خوشگل می رقصید. خیلی! سیگار نصفه تو دستش بود و می رقصید. مثل دیوانه ها نمی رقصید. مثل کسی می رقصید که بین دیوانه ها می رقصه. بعد روانشناسه پیغام داد که بهش بگیم سیگارو خاموش کنه. نگفتیم. همه واستادیم نگاش کردیم. بعد اونو نگاه کردیم. بعد به نگفتن ادامه دادیم. سیگار این خاصیت رو داره که تموم می شه. و همین طور رقص قشنگ مجنونانه ی این عمو. نمی خواستیم دومی رو به خاطر اولی قطع کنیم. ولی خب روان شناس مصری بود. پیغامو به گوشش رسوند. خندون بود. نشست کنج دیوار که باقی سیگارو بکشه. رفتم پروندشو چک کردم. افسردگی. و اختلال ناشی از تومور. بَر که گشتم باز داشت می رقصید.

قسمت دوم فعالیت جعبه سازی این طوری بود که باید توضیح می دادی که چی می خوای تو جعبه بذاری و به کی می خوای بدیش. به این که رسید گفت که وفات شاه چراغه و به این مناسبت می خواد زنشو طلاق بده. هر دوی این ها رو هم به مجموعمون تبریک گفت. خندان :)). دندوناشم قشنگ بود.

میم زاده

چشماش خوشگل بود. نمی دونم چرا. خیره و با لبخند نگاه می کرد. شاید به خاطر این بوده. دم در واستاده بود با دو تا شاخه گل صورتی. ازینا که عطر دارن و شکلشون به قاعده مندی و شق و رقی رز نیست. محمدی. :) . دادشون به کارآموزا. دخترا. دخترا می دونستن این سر و گوشش می جنبه. نگرفتن ازش. گفتن بده مادرت. گفت بگیر دیگه ، مادر ندارم. فکر کردم من می گرفتم. من هیچ نازی ندارم. چِت باشید بوس بخواید می دم. دیوانه باشید گل بدید می گیرم. گرفتند ازش آخر. با بی میلی. فکر کردم من با میل می گرفتم.. 

رفتیم تو. جعبه باید می ساختن. جعبه ی هدیه. من تو اتاق بغلی کللم تو پرونده ها بود. مثل اینه که دفتر خاطرات گیر آورده باشی. یا تو مدرسه سرک کشیده باشی تو کیف بغل دستیت وقتی که نیست. به همین جذذابیت. گفتندم که برو پیش بیمارا. وقت استراحتشون برگرد به سرک کشیت. گفتم چشم. پسرک -قشنگه- چسب نداشت. واستاده بود و نگاه می کرد و می خواست. نگام کرد و خواست.. چقدر نیاز نگاه اینا زیاده. نمی شه اینا رو دوست نداشت. قشنگ نگاش کردم. غیر حرفه ای. فرق نگاهمو فهمید. براش چسب آوردم. قِل دادم رو میز. دستش نمی رسید. یا نمی رسوندش. خواستم کمکش کنم که از پشت کمر گرفتنم. - خب بسسه. خودش می تونه. با میم زاده خیلی چیز نکن.

روش استفاده از خمیر پوتی در شکل سوسیس

_ . خمیر پوتی را ورز دهید و به شکل سوسیس درآورید. ترجیحا به جای کف دست از انگشت استفاده کنید.


_ . پهنی سر انگشتان خود را روی خمیر فشار دهید. مثل کار با پیانو. سعی کنید ازدست ها اول جدا و بعد با هم استفاده کنید.


_ . سعی کنید لوله های دراز درست کنید. با استفاده از انگشت شست و هر کدام از چهار انگشت به نوبت. شست و انگشت اشاره. شست و انگشت وسط. شست و انگشت حلقه. شست وانگشت کوچک. به سمت بالا بکشید و رها کنید.


_ . خمیر سوسیس شکل را روی میز نگه دارید با شست و انگشت فشارش دهید تا بلند تر شود. خمیر سوسیس شکل را سه تکه کنید تا سوسیس های فشرده تر درست کنید. بین دو دست فشارشان دهید تا سوسیس های مسطح درست کنید. آرنج را بیرون میز نگه دارید ولی ساعد را روی خمیرها فشار دهید.


_ . یک سوسیس اِس شکل درست کنید و بالا و پایینش را در دو دست نگه دارید و با هم له کنید. خمیر را نگه دارید و در جهت های مخالف بپیچانید تا یک سوسیس مارپیچی درست کنید. بعد خمیر را دوباره شکل اس درآوردید و دوباره بپیچانید. با انگشت اشاره و شست نواری که درست کردید را خراب کنید.


پ.ن .. ادبیات نمادین اگه باشه از "رهنمود هایی برای نزول در دوزخ" روشن تره.