با حدیث پیاده رفتیم بستنی خوردیم و بعد هم پیاده برگشتم خونه. الان پاهامو نمی تونم تکون بدم از درد. من پیرزن سکسی ای می شم. هی هر قدم که فرو می زنم می گم آخ! یه پبرمرد می خوام. کنارم عصا بزنه. هی هر قدم که فرو می زنم بگه جووووون!
یکیو داشته باشید هیچی بش نگید هیچی هیچی. بعد هر بار که وصلید چک کنید حضورشو. و هر وقت می بینید آنه حالتون خوب شه. انگار یکی هس. چراغش روشنه. هر وقت داشتم می مردم جیغ می زنم.