لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

لا لینه آ

عمو شلبی می گفت لالایی ها افسانه ها دروغ ها (وب مرده)

نمی شه ی پسر عرب عاشق من بشه؟ :(

نزار قبانی اونقدر خوبه که آدم وسوسه می شه.

رویی

اخمو بود. خیلی خیلی خوشمزه اخمو بود. پیر و خپل و بی حوصله بود. با اخم حرص دار کودکانه. اون اخمه که ینی عصبانیم ولی می دونم زورم بهت نمی رسه. زود رفتم پروندشو چک کردم. نوشته بود اسکیزوافکتیو. با تمام نقاشی ها و کاردستی هاش. و سابقه ی فعالیت هاش. چک آپاش. تو پروندش مورد علاقم این بود.. سه بار استمناء در روز :)

رِ

دستاشو تیغ زده بود. آسیب نه. تراشیده بود. موهاش رو با ژل خوابونده بود رو سرش. بعد چند تا دسته نخش تو هوا پراکنده شده بود. که خیلی منظم نباشه. ریش بزی و عینک. پوستش تیره بود. جنوبی می زد. سال بالاییا چویی چویی گذاشته بودن که بچه ها برقصن وسط حیاط. 2-3 نفر وسط بودن که اومد. با ی سیگار نصفه تو دستش. خوشگل می رقصید. خیلی! سیگار نصفه تو دستش بود و می رقصید. مثل دیوانه ها نمی رقصید. مثل کسی می رقصید که بین دیوانه ها می رقصه. بعد روانشناسه پیغام داد که بهش بگیم سیگارو خاموش کنه. نگفتیم. همه واستادیم نگاش کردیم. بعد اونو نگاه کردیم. بعد به نگفتن ادامه دادیم. سیگار این خاصیت رو داره که تموم می شه. و همین طور رقص قشنگ مجنونانه ی این عمو. نمی خواستیم دومی رو به خاطر اولی قطع کنیم. ولی خب روان شناس مصری بود. پیغامو به گوشش رسوند. خندون بود. نشست کنج دیوار که باقی سیگارو بکشه. رفتم پروندشو چک کردم. افسردگی. و اختلال ناشی از تومور. بَر که گشتم باز داشت می رقصید.

قسمت دوم فعالیت جعبه سازی این طوری بود که باید توضیح می دادی که چی می خوای تو جعبه بذاری و به کی می خوای بدیش. به این که رسید گفت که وفات شاه چراغه و به این مناسبت می خواد زنشو طلاق بده. هر دوی این ها رو هم به مجموعمون تبریک گفت. خندان :)). دندوناشم قشنگ بود.

میم زاده

چشماش خوشگل بود. نمی دونم چرا. خیره و با لبخند نگاه می کرد. شاید به خاطر این بوده. دم در واستاده بود با دو تا شاخه گل صورتی. ازینا که عطر دارن و شکلشون به قاعده مندی و شق و رقی رز نیست. محمدی. :) . دادشون به کارآموزا. دخترا. دخترا می دونستن این سر و گوشش می جنبه. نگرفتن ازش. گفتن بده مادرت. گفت بگیر دیگه ، مادر ندارم. فکر کردم من می گرفتم. من هیچ نازی ندارم. چِت باشید بوس بخواید می دم. دیوانه باشید گل بدید می گیرم. گرفتند ازش آخر. با بی میلی. فکر کردم من با میل می گرفتم.. 

رفتیم تو. جعبه باید می ساختن. جعبه ی هدیه. من تو اتاق بغلی کللم تو پرونده ها بود. مثل اینه که دفتر خاطرات گیر آورده باشی. یا تو مدرسه سرک کشیده باشی تو کیف بغل دستیت وقتی که نیست. به همین جذذابیت. گفتندم که برو پیش بیمارا. وقت استراحتشون برگرد به سرک کشیت. گفتم چشم. پسرک -قشنگه- چسب نداشت. واستاده بود و نگاه می کرد و می خواست. نگام کرد و خواست.. چقدر نیاز نگاه اینا زیاده. نمی شه اینا رو دوست نداشت. قشنگ نگاش کردم. غیر حرفه ای. فرق نگاهمو فهمید. براش چسب آوردم. قِل دادم رو میز. دستش نمی رسید. یا نمی رسوندش. خواستم کمکش کنم که از پشت کمر گرفتنم. - خب بسسه. خودش می تونه. با میم زاده خیلی چیز نکن.

جِ نده ی ننوشیده.

یکی از سنت های جهان برای جنده های دروغگویی مثل من اینه که اون توجیهی که امروز آوردید که فلانید و نمی تونید فلان کنید هفته ی بعد حقیقتن در وقت دقیق فلان کردن سرتون میاد. و شما با وجود فلان بودن واقعن هیچ راهی ندارید جز این که فلان کنید..

عنوان مال متنی ست که حذف شد. دوسش داشتم ترسیدم هیچوقت استفاده نشه. 

پ.ن.. فلان اول سرما خوردنه فلان دوم درس خوندن امتحان دادن حاضر شدن -هر آنچه که هست و از آن معذوریت می طلبیم-..

پ.ن رو نوشتم چون رفتم عقب و دیدم متن چجوری دیده می شه! :))) دتس نننایس. هر چند از شاخصه های ظلم به زنانه.. :|.. سکس در پریود.